۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

ن والقلم و مایسطرون


بعد ها شاید برای دیگران اینگونه تعریف کنیم :

روزی روزگاری یکدیگر را یافتیم .

گویی بار دیگر متولد شدیم ، بزرگ شدیم ، قد کشیدیم ، سبز شدیم .

پاک ترین خون ها بر زمین ریخت و آزاد ترین افراد به بند کشیده شدند .

همچنان ایستاده بودیم که «عاشورا» از راه رسید .

دو روز و دو شب بعد ، هنوز «عصر عاشورا»ست .

"

...عصر عاشورا هنگامه غريبي است. هميشه هنگامه غريبي بوده. کشته هاي ستم بر زمين افتاده و نهضت حسيني که رنگ خون گرفته، آبياري شده با خون، به راه ادامه مي دهد، پرتوان تر اما غم زده شهدايي که رفته اند. اين داستان عصر عاشوراست که وقتي برادران حسين رفته اند خواهران زينب پيام آوران اين حرکت آشتي ناپذير با يزيد و ستم شده اند.
وقتي در عصر عاشورا مطلب مي نويسي، بحث خون و جنون است. بحث پيکرهاي فتاده در ميدان، بحث حق که جان مي دهد اما زنده تر از باطل فاتح است.

... وقتي مطلبت در عصر عاشورا نوشته مي شود، فرياد، سخن مي گويد تو فقط آن را رونويسي مي کني، همين. ....به مخاطبي فکر مي کنم که اين ستون را مي خواند و به مخاطباني که تا چند روز پيش اين ستون را مي خواندند. گاهي در چنين احوالاتي که مي نويسي، مخصوصاً وقتي در چنين هنگامي باشد دلت هوايي مي شود به قلم سوگند ياد کني که «نون و القلم و ما يسطرون». " (1)

«عصر عاشورا» وقت خستگی و بهانه نیست . وقت ایستادن است .

ایستادنی که این روز ها رنگش سبزتر از هر زمانی ست .

این چنین است که هنوز

می خواهیم سبز بمانیم , قطره ای از دریای سبز ایرانیان .

---------------------------------

(1) مطلب ابراهیم رها را در روزنامه ی اعتماد از اینجا بخوانید .